دومین بیماری عسلک
سلام صبح بخیر قند عسل
خوبی مادر؟؟؟راستش دلم نمیخوواست این پست رو تو وبلاگت بذارم آخه دوست دارم وبلاگت همیشه از خوشی و سلامتی بگه .اما این موضوع بد جور رو دلم سنگینی میکرد مینویسم شاید آروم شم.
روز دوشنبه تو راه بودم که مامان جون تماس گرفت و گفت مستقیم بیا خونه و جایی نرو هی پرسیدم چی شده گفت کارت دارم.منم که با مهناز خانوم قرار داشتم بریم آشپزخونه رو گردگیری کنه.اول مهناز خانوم رو بردم خونه و سریع اومدم خونه مامان جون دیدم شما بیحالی و مامان جون هم فرش دم آشپزخونه و رو فرشی و لباس شما رو شسته و پهن کرده تو تراس تویه لحظه این جوری شدم :
آخه مامان جون گفتن شما از صبح اسهال و استفراغ شدید داریزنگ زدم مطب آقای دکترمرزبان ساعت6:30 وقت داد-رفتیم خونه لباس پوشیدیم و بابایی ساعت 5:30 اومدمارو برد و خوشبختانه مطب خلوت بود و زودی ویزیت شدیم اول کنترل یه سالگی که آقای دکتر هم از وزن و قد و دور سرت راضی بودن درمورد شیر خشک هم حالا که دیگه سوپرامیل وارد نمیشه نان رو پیشنهاد داد و رفتیم سراغ بیماری
آقای دکتر بعد از معاینه شما تشخیص ویروس دادن گفتن گلوت هم التهاب داره و دارو دادن برات :تایلانول هر 8ساعت20 قطره -متوکلوپرامید هر 8 ساعت 4 قطره که تا یه ساعت بعدش هیچی نخوری - دیفن هیدرامین هر 8 ساعت یه قاشق مربا خوری - رینوسالتین درصورت گرفتگی بینی 3 قطره - پودر ORS - درمان خانگی هم ماست و دوغ فراوان و مایعات تا جایی که استفراغ قطع بشه .
منو میگی با یه دنیا غصه از مطب اومدم بیرون -همراه بابایی که دم در تو ماشین منتظر بود رفتیم داروهاتو بگیریم و شما بیتاب بودی 60cc شیر خشک دادم خوردی که یه دفعه عق زدی و شدید هرچی خورده بودی رو بالا اوردی رو لباسای من و خودت و شروع کردی به گریه
جیگرم کباب شد -آخه خدا جون مگه من مرده بودم که این ویروس اومد نیایشمو درگیر کرد؟؟؟؟
خدایا بذار من هزار هزار بار مریض بشم و بمیرم اما جیگر گوشه ام یه لحظه اذیت نشه .
الان که دارم برات مینویسم 5 شنبه اس دیشب اصلاً خوب نبودی یعنی بهتر بگم بدتر شدی تماس گرفتم مطب برا امروز ساعت 5:30 وقت دادن - دوبار بریم ببینیم چرا حالت خوب نشده و چی کار باید کرد برات ؟؟
عزیز دلم مواظب خودت باش و سعی کن زود زود خوب بشی.
آخه فدات شم زبون که نداری بگی اون لحظه که گریه میکنی چه مشکلی هست و یهو بالا میاری بیشتر گریه میکنی و بعدش تو بغل من آروم میشی.الهی فدات بشم که اونلحظه محکم میچسبی به من و من بدبخت به جز دلداری دادن و قربون صدقه ات رفتن هیچ کاری ازم برنمیاد .
امبدوارم تا شب خوب خوب بشی - نذر کردم که زود خوب بشی و روز16 ماه قمری که خونه مامان بزرگ بابایی روضه دارن سفره حضرت ابوالفضل بگیریم .
خیلی دوست دارم عزیزم - الهی درد و بلات بخوره تو سر من و تو همیشه سالم و سلامت باشی.
ماه منی - عمرم - نفسم -عشششششششششقم