نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

دخمل عسلي مامان و بابا

هشت ماهگی عسل خانوم

1391/3/22 10:14
نویسنده : نرگس لقائي
623 بازدید
اشتراک گذاری

قلبنیایش نازم سلام

قلبامروز شما هشت ماهگیت تموم شد و وارد ماه نهم شدی هورااااااااااااااااااااااااقلبا

روز به روز داری بزرگتر میشی و هر روز بیشتر از قبل دلبری میکنی و دل همه رو آب میکنی ماشالا چقدر هم خنده رو و خوش اخلاقیفرشته

جونم برات بگه از کارایی که میکنی:

سینه خیز رفتنت که به سرعت برق و باده و سالن خونه مامان جون که بزرگه و شما خیلی راحت همه جا رو دور میزنی و با خیال راحت به همه جا سر میزنی و از اونجائیکه مامان جون شمارو خیلی دوست داره و خیلی مواظبته یه سری وسایل رو از زیر دست جمع کرده و به کشوهای کابینتشون هم بند زده چون میری و باز میکنی و ممکنه خدای نکرده سرت بخوره به گوشه هاش

وقتی بابا بزرگ میره تو اتاق مطالعه اش بخوابه (چون شما اتاق خوابشون رو تصاحب کردی و تا ساعتی که شما اونجایی نمیتونه تو اتاق خواب استراحت کنه) شما سینه خیز میری و دستت رو میگیری به لبه طبقه کتابخونه و بلند میشی و سعی میکنی کتاباشو بریزی پائین وقتی خسته میشی یا تلپی میافتی و بعد میری سراغ انگشتای پای بابا بزرگ و باهاشون بازی میکنی تا از خواب بیدارش کنی یا انقدر سرو صدا میکنی بابابزرگ به دادت میرسه و بیدار میشه باهات بازی میکنه تا بیخیال کتاباش بشی

(ولی خودمونیما بابازرگ خیلی دوست داره و بهت آرامش میده مامان جون میگه وقتی خوابت میاد میری بغل بابایزرگ و انقد سرتو میمالی به سینه و صورتش تا آرامش بگیری و خمار خواب بشی)

مامان جوون خیلی برات وقت میذاره و باهات بازی میکنه و یاد گرفتی که از ساق پاهاش یا وقتی نشسته از کمر و شونه هاش میگیری و بلند میشیچشمک

اما یادته اولین بار کی تونستی تنهایی بلند بشی ؟سه شنبه پیش تاریخ 16/03/بابایی تو گوشی موبایلش یه آهنگ روشن کرده که من بشنوم و گذاشت گوشه مبل که صداش خوب پخش بشه و شما از شنیدن این صدا با هیجان و سریع خودتو رسوندی به مبل و اونقدر تلاش کردی تا بلند شی  و گوشی رو برداری و بالاخره موفق شدی بلند شدی ایستادی و موبایل بابایی رو برداشتیلبخند

من انقد ذوق زده شدم و شروع کردم به دست زدن تشویقو آفرین خوندن برات بابایی هم به من ملحق شد و بعد . . . .

شمابا تعجب تعجبو یه نگاه عاقل اندرسفیهانهمتفکر همچی نگام کردی که فکر کردم کار اشتباهی کردمخجالت

تو هفته ای که گذشت دو بار رفتیم پارک بانوان ، هوا خیلی خوب بود و شما هم حسابی کیف میکردی که عصرونه تو در طبیعت میل میفرمودی !هورا

دیگه حرفام خیلی طولانی شد بازم میام و برات مینویسم ماهکم

بوسسسسسسسسسسسس - خداحافظت باشه نازمقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مروارید مامان آوا
30 خرداد 91 8:29
عزیز دل خاله هشت ماهگیت مبااااااااارک


مرسی خاله جون صفورا
زهرا مامان مه سما
30 خرداد 91 11:13
عزیز خاله هشت ماهگیت مبارک ایشالله 800 ماهه بشی


مرسی خاله زهرا جون
saba
30 خرداد 91 15:06
مبارک باشه بزرگ شدنت عزیزم... همیشه به گردش


ممنون خاله صبا جون
ازاده مامانه هانا
1 تیر 91 16:40
الهی دوربونت بشممممممممم دخترم بلونده؟؟
جوننننننننننننننننننننننننننننننن ببوسش مامانش


مرسی آزاده حونم
نهیر
1 تیر 91 23:43
هشت ماهگیت مبارک عزیزم


ممنون خاله نهیر
الناز(مامان بنیا
8 تیر 91 11:18
8 ماهگیت مبارک عشق خاله


ممنون خاله الناز