نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

دخمل عسلي مامان و بابا

چهار دست و پا

1391/4/3 10:13
نویسنده : نرگس لقائي
649 بازدید
اشتراک گذاری

دختر ناز مامان سلام قلب

سلام به فرشته کوچولوی من که روز به روز بزرگتر میشه و گرمای زندگیمونو با نشاط و دلبریش بیشترمیکنهماچماچماچ

امروز اومدم یه چیز جالب بنویسم. اولش حسابی معذرت میخوام که فرصت نمیکنم عکس بذارم تو وبلاگت2تا دلیل داره 1- خونمون نت نداره و وقتی هم که میام خونه مامان جون دنبالت اینقدر برام بیتابی میکنی و همه اش دوست داری بغلم باشی که من ترجیح میدم بیشتر به خودت توجه کنم تا وبلاگت 2- فلش خور کامی شرکت رو بستن و عملاً نمیشه از اینجا عکسی تووبلاگ گذاشت

پس تاخیرم توجیه شد

 

اما جونم برات بگه دردونه من که شما دیشب حدود ساعت 9-9:30 تاریخ 02/04/91 برای اولین بار چهار دست و پا رفتی  هوراخیلی وقت بود که به حالت چهار دست و پا میموندی اما باز ترجیح میدادی سینه خیز بری اما دیشب بار اول دو قدم و یه 20 دقیقه بعد 5 قدم رو چهار دست و پا رفتی تشویقماچتشویقآفرین عسل مامان

اینقد ذوق کرده بودم که داشتم بال درمیاوردم بغلت گرفتم و حسابی خوردمت اما خودت نمیدونستی که چرا دارم میخورمت خوشمزهخوشحال شده بودی ، میخندیدیخنده فکرمیکردی اینم بازیه و شما هم میخواستی منو بخوری فدات بشمچشمک که وقتی منو میخوری بابایی حسودی میکنه میگه صورت من زبره نیایش دوست نداره بخورهناراحتگریهناراحت

پس این اولینهای شما:

قلبتنهایی بلند شن ایستادن(البته با گرفتن جایی) 16/03/91 قلبماچتشویق

قلباولین سینه خیز رفتن 02/04/91 قلبماچتشویق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

مامان ساینا
7 تیر 91 11:37

مبارکههههه نیایش جوون


مرسی خاله جونم
حدیث
7 تیر 91 12:42
مامانششش
حالا بدو دنبال نیایش خانم
ههه ههههه

بابا ها دختر دار باید کلاشون و بندازن هوا، بس که این دخترا براشون ناز میان
صورت مامان یه چیز دیگه هستتت

واقعاً هم دخترا خوب میدونن چه جوری واسه باباشون دلبری کنن
بووووس واسه همه دخمل خوشملا

حنانه
8 تیر 91 9:23
وای الهی قربون دختری برم که خانم شده برای مامان وبابا مبارکش باشه سینه خیزت انشالله راه رفتنش ببینیم که زودتر برای مامانش کار کنه بخورمش دختر طلا


مرسی حنانه جونم - خدانکنه عزیزم همیشه سلامت باشین
زهرا مامان مه سما
8 تیر 91 12:10
چهر دست و پا رفتنت مبارک خالههههههههههههه مامانش عکس جدید بزار دلم برای نیایش تنگ شده


ممنون خاله زهرا جونم- مامانم منتظره نت خونه وصل شه
آرزو
11 تیر 91 10:18
مباركه نيايش خانمي


ممنون
نهیر
11 تیر 91 11:21
قربونت برم عزیزم
کاش مامانی عکسم میذاشت


مرسی خاله جون- چشم بزودی عکس جدید میذارم
الناز(مامان بنیا
11 تیر 91 20:09
افرین خاله مبارک قربونت برم من


ممنون عزیزم
ازاده مامان هانا
12 تیر 91 0:51
سلام ایتک جونم چهار دستو پا رفتن جیگمولیه مو بولوند من مبارکککککککککککک
ببوسش دلم تنگولیده برات


مرسی گلم

مامان عرشیا
14 تیر 91 11:09
عزیزمیییییییییییییییییییییی
انشالله همیشه شاد باشی و خندون

مبارکه هم 4 دست و پا رفتن نیایش و هم دندون درآوزدنش

نازییییییییییییی


خیلی ممنون خاله الناز جونم -بووسسسس خاله مهربون
گلی
14 تیر 91 12:05
نیایش جون چقدر خوبه که مامان این خاطراتو برات ثبت میکنه با تمام مشغله ای که داره امیدوارم شما هم که بزرگ شدی قدرشو بدونی و یادت باشه از همین اولینها به کجاها رسیدی.
ایتک جون مبارکت باشه گلم واقعا به وجد میام این همه ذوق مادرانه رو میبینم و دلم میخاد هر چی زودتر شرایط زندگیم برای مامان شدن فراهم بشه.


مرسی خاله گلی جونم - با دل کوچیکم هروقت مامان براتون دعا میکنه منم آمین میگم ایشالا بزودی یه دوست برا من بیارین - بوووسسس واسه خاله مهربونم
مژگان
14 تیر 91 12:09
نیایش نازنینم، امروز که این کلمات را برات می نویسم با خودم میگم "کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم. کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز رو فراموش می کردم." میدونی چرا دختر قشنگم؟
کودک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم،اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم، کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش رو از نگاهش میشد خواند،اما حالا اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد ودلخوش کرده ایم که سکوت کرده ایم. گاهی دلت از سن و سالت می گیره و میخواهی کودک باشی. بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...عسلم این ها رو گفتم تا بدونی کودکی قشنگ ترین زمان زندگی توست که می گذرونی. شیرینم هر لحظه که پا میگیری یک جوانه تو دل مامان شکوفا میشه که بهش توان میده دنیای سخت بزرگ بودن رو تحمل کنه. نیایشم! برای مادر آنقدر عزیزی که بهانه های دنیا تو را از یادش نخواهد برد چون تو رو تو قلبش داره نه تو دنیاش. مادر هست و تو و یک عالمه حرف. دعا می کنم روزی آنقدر بزرگ شوی که بدانی یک آه مادر که از سر دلتنگی به لبش می آید، چقدر وزن دارد. یادت باشه هیچوقت تنهاش نزاری چون اون روز اینقدر دلش از نبودنت پر میشه که اضافه اش از چشماش می چکه. تو صبح مادر باش... اون تمام شب های تاریخ رو تاب میاره. تو نیمه گم شده مادری. عشق چیز عجیبی نیست نازنینم. همین است که تو دلت بگیره و نفس مادر. شاید دیده باشی گاهی چشمان مامان بی اختیار خیس میشه. شاید فکر کنی حساسیت فصلیه! آره عسلم، اون حساسه، به فصل این دنیای بی تو حساسه. بی حوصلگی هاش رو ببخش، بدخلقی هاش رو فراموش کن، بی اعتنایی هاش رو جدی نگیر.... یادت باشه که دل مادر، این واژه بی نقطه گاهی به وسعت یک دریا برات تنگ میشه. دنیا رو میده برای یک لبخندت، نمی ترسه چون شاد که باشی دنیا دوباره مال مادر میشه. نیایشم! هر وقت سنگینی دنیا رو روی دلت احساس کردی فقط سرت رو روی شانه های مادر بزار تا بدانی آرامش یعنی چی. بزار برات بگه
"لالا لا لا بهشت من
گل اردیبهشت من
خدا با لطف اورده
تو را در سرنوشت من"
دخترکم! من به یادت هستم چه به هنگام دعا ! چه به هنگام نشستن به لب پنجره ی خاطره ها !



بسیار بسیار ممنون مژگان عزیز- این نوشته شما انقدر دلنشین بود که تووبلاگ با نام خودت گذاشتم عزیزم