اولین مسافرت
شنبه 20 اسفند به همراه مامان بزرگ و بابابزرگ مامانی ساعت 4 بعداز ظهر حرکت کردیمبه سمت تهران و شب خونه دایی محمد موندیم و شما حسابی با سروش و غزل بازی
کردی زندایی هم یه جعبه جا جواهری بهت کادوپاگشا داد که منم بعد از خونه اومدن طلاهای خودتو گذاشتم توش
صبح یکشنبه به سمت سبزار حرکت کردیم و شب حدود ساعت 9 رسیدیم خونه دوست بابایی و شما با دخترش النا حسابی دوست شده بودیو خیلی جالب بهش عکس العمل نشون میدادیالنا هم بالش خودشو با اصرار داد به شما تا یادگاری ازش داشته باشی
حیف شد عکسی که باهم گرفته بودم از گوشیم پاک شد
صبح دوشنبه هم رفتیم مشهد و حدود ساعت 11 رسیدیم خونه دایی اسماعیل پسرش امیر علی از دیدن شما بال دراورده بودو هرچی اسباب بازی بیخطر داشت میاورد میریخت دور و بر شما تا باهاشون بازی کنی
چهارشنبه سوری هم خونه دایی جون بودیم و کنار پارک کنار خونه شون آتیش بازیمی کردن ولی چون هوا سرد بود و سروصدای ترقه ها و وسایل آتیش بازی زیاد بود مامان بزرگ به من گفت بهتر شما خونه بمونی و مواظب نیایش باشیکه خدای نکرده از سرما و سرو صدا اذیت نشی
این چند روز روزا که هوا خوب بود باهم میرفتیم حرم امام رضا و من ازت میخواستم وقتی دعا میکنم آمین بگی میدونم شما هم واسه عمه الهام خیلی دعا کردی که خدا بهش نینی بده و خداجون هم جواب دعاهای شما رو داد و آخرین روزی که مشهد بودیم خبر رسید که خدا دامنشو سبز کردهبرا همین دوباره رفتیم حرم تا حسابی خدارو شکر کنیم و برا همه آرزومندای نینی و مریضا دعا کنیم
ولی نیایش جونم خیلی خدا رو شکر میکنم که فطرت پاکت رو با نماز و صوت قرآن و اذان آروم میکنی وقتی تو حرم نماز میخوندیم تو تمام طول نماز صدات درنمی اومد و خیلی آروم و ساکت نگاه میکردی شب جمعه که برای دعای کمیل رفتیم حرم مامان بزرگ و بابابزرگ موندن خونه تا از شما نگه داری کنن چون هوای شب خیلی سرد بود منم یه دست بلوز شلوار برات گرفتم بردم حرم تبرک کردم که ان شاءاله همیشه به تن سالم بپوشی و همیشه عمر تنت سالم باشه (برا نینی زن عمو سمیرا_ زن عمو لیلاو عمه الهام هم همین کارو کردم)
نیایش خوبم پاقدم شما خیلی خوب بود و به برکت وجودشما خدا به زن عموها و عمه که چند سال منتظر نینی بودن نینی عطا کرد
خیلی دوست دارم دختر گلم میپرستمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
جمعه 26 اسفند صبح خیلی زود حرکت کردیم و شب حدود ساعت 9:30 رسیدیم خونه
باباجون حسابی خسته شده بود از این رانندگی طولانی مدت ولی دستش درد نکنه که مارو برد مسافرت و حسابی هم بهمون خوش گذروند
– بابا جون خیلی دوستت داریم-
برای دیدن عکس های مسافرت نیایش جون به ادامه مطلب مراجعه کنید.
نیایش بغل بابابزرگ تو جاده تهران
نیایش و باباجون صحن ایوان طلا- حرم اما رضا
نیایش و مامان کنار ضریح امام رضا - زیر زمین حرم مطهر
نیایش و بابابزرگ و مامان بزرگ حیاط ایوان طلا - حرم امام رضا
البته سرمای زمستونی مشهدمثال زدنی بود
نیایش جون عادت کرده رو پا بخوابه و این جا نیایش خسته از مسافرت یه هفته ای تو ماشین هم رو پای مامانش لالا کرده- حاده سمنان - تهران