نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

دخمل عسلي مامان و بابا

خاطره زایمان

دختر گلم سلام سلام به فرشته مهربونی که  نزدیک 11 ماهه باهامونه و زنگیمونو گرم و دلنشین کرده – طوری که گاهی با باباجون فکر میکنیم اگه شما نبودی ما چطوری زندگی میکردیم؟؟؟ نوگل مامان داره تولدت نزدیک میشه و من همیشه تصمیم داشتم  خاطره زایمانم رو روز تولد یه سالگی برات پست بذارم تووبلاگ و امروز دارم به این منظور مینویسم – البته یه دلیل دیگه هم داشت – میخواستم بدونم آیا اونطور  که همه مادرا میکن لحظه تولد نینی رو آدم هیچ وقت فراموش نمیکنه؟؟؟ این پست یه کم طولانی میشه و از روز 19/07/90 شروع میشه ، یکسال گذشت: پارسال این موقع یه فرشته ناز تو دل من بود که با تکوناش و ضربه هاش هر لحظه منو بیشتر از قبل به خدا ن...
22 مهر 1391

نیایش وخاله ها

سلام دسته گل مامان بهت گفته بودم مامانی یه دوست خوب داره- (خاله مژگان شمارو میگم ) لطفا کرده یه متن قشنگ برات نوشته - دوست دارم همیشه تووبلاگت بمونه : تو بخواب نازنینم .... به جان تمام دلواپسی هایم قسم، که لحظه ای دیده بر هم ننهم و نگهبان تمام غزل های بر باد رفته باشم قول می دهم یک مو نیز از سر قاصدک رویاهایت کم نشود ، تو بخواب نازنینم ....شب به خیر دلم می خواهد آرام خوابیده باشی، بی ترس، بی دلهره، بی دلتنگی دلم می خواهد وقتی خوابی انجا باشم، دم در بایستم، سرم را بچسبانم به چارچوب، نگاهت کنم و مدام تکرار کنم "خوب بخوابی گلم" مثل یه گنجیشک کوچیک اروم بخواب مهربونم چشماتو رو هم بذار من اینجا بیدار میمونم کابو...
17 مهر 1391

اولین قدم ها

سلام صبح بخیر امروز خیلی خوشحال و شاد اومدم سر کار آخه دیروز یه اتفاق خیلی جالب و خوب افتاد. نیایش عزیز من در تاریخ 03/07/91 یعنی 18 روز قبل از تولدش راه رفتن رو شروع کرد .صبح بابابزرگ جون که بازیش میداده اول دو قدم بعد هم 4-5 قدم راه رفته - شب هم تو خونه خودمون تا 8-9 قدم رو راه رفت خیلی ذوق میکنم وقتی میبینم دخترم لحظه به لحظه بزرگ میشه و مهارت های جدید یاد میگیره - دیروز سومین دندون دختر نازم که بالا سمت چپ هست هم جوونه زد . لحظه به لحظه بیشتر عاشقش میشم وقتی میبینم وجود و حضورش شادی زندگیمونو صد چندان میکنه . دختر عزیزم اولین قدم هات مبارک باشه - امیدوارم همیشه عمر قدم در راه خوشبختی و موفقیت بگذاری و مسیر پیشرفت و ترقی رو...
4 مهر 1391

روز دختر مبارک

سلام دختر عسلی مامان - روزت مبارک خوشگل خانوم. چقدر خوبه آدم مامان یه دختر خوشگل ناز نازی باشه و همه بهش بگن "دوزلی ننه" یعنی مامان بانمک . آخه ما آذریها یه مثالی داریم که میگیه : قیزسیز ننه ، دوز سوز ننه.یعنی مادری که دختر نداره بی نمکه هههههه حالا من حسابی با نمکم .چون دخترم هم حسابی با نمک و نازه . اینارو گفتم که به اینجا برسم : فردای روز دختر با خانواده خالم اینا رفته بودیم پارک بانوان . دختر منم که یکه تاز . خلاصه این طوری شد که لقب دوز لی ننه به اینجانب اختصاص یافت.قربون دختر ماهم برم که باعث شد منم با نمک بشم فدای دختر عسلی خودم. نیایش جون خوشگلم کادو روزی دختر برات 5 تا بلوز آستین دار - یه شلوار جین مشکی و دو جفت جوراب خریدم . ...
1 مهر 1391

خانوم گل 11 ماهه شد

وای که این روزا چقد زود میگذرن سلام نیایش عسل خوبی مادر؟؟ روزت به خیر و شادی.من نمیدونم والا شما زیادی باهوشی و جنب و جوش داری یا من خیلی حساسم رو کارای شما . اولاً که بگم ما هرکاری میکنیم بادقت نگاه میکین و یاد میگیری نمونه اش شیشه بالا پائین دادن ماشین . دومی شماره گرفتن تلفن .که قشنگ یه کم با دکمه ها ورمیری بعد میذاری رو گوشت و میگی اَاَاَ(یعنی الو) مامان جون یادت داده به تلفن میگی الو . اصلاً من نمیدونم شما از کجا میدونی که آیفون باید سیمش تو پریز باشه تا بیرون رو نشون بده .که از مبل میری بالا و سعی میکنی سیمشو بزنی به پریز و هر وقت ناامید میشی منو صد امیکنی و هی دستت رو میزنی به مانیتور و میگی دَدَ - دَدَحتی میدونی بعد از این ...
30 شهريور 1391

10 ماهگی خانوم طلا

سلام و روز بخیر به دختر نانازی مامان دختر کوچولوی 10 ماهه من دومین دندونش رو هم دراورد. حالا دو تامروارید کوچولو رو لثه پائینش هست . و اما از کارها و بازیهای دختر کوچولوم بگم که ماشالا خیلی باهوشه یعنی از همون 10 ماهگی دیگه یادش میمونه که چی کجاست و چی رو چه جوری بازی میده. مثلاً شب که میخوابیدیم هی شیشه شیرش رو میانداخت رو زمین و بابایی ورش میداشت . این یه بازی شده بود واسه عسل خانوم - صبح که بیدار شد یه شیشه شیر خالی کنار بالشش بود همین که ما بیدار شدیم و دید که بابایی حواسش بهش هست سریع زد و شیشه شیرو انداخت و خندید . از مبل بالارفتن که دیگه کار هروزش شده - اوایل مثل چهاردست پا میمود پائین و من همه اش نگران بودم اما حالا خیلی بادق...
30 شهريور 1391

مهارت جدید

سلام و صبح بخیر به دختر خوشگل مامان نیایش جون ناز من دیشب 06/05/91 تو سن 9ماه و16 روزگی برای اولین بار تونست بتنهایی وایسه .هوررررررررررررررررا البته فقط چندثانیه!!! اما خب اول همه چی با کم شروع میشه دیگه خیلی خوشحال شدم که دیدیم دختر نانازی من یه مهارت دیگه رو هم یاد گرفت - خدایااااااااا هزاران مرتبه شکرت که بچه سالمی بهم دادی - نیایش جون خیلی شیطون شدی و من بعضی وقتا نگرانت میشم . تا حالا توخونه خودمون نذاشتم چهار دست پا بری آشپزخونه - اما دیشب که من داشتم لباسای شمارو تو اتاقت مرتب میکردم یهو شنیدم بابایی بهت میگه اینجا چی کار میکنی جوجه ؟آوردت پیش من و بهم گفت داشت کشوهای کابینت رو میگشت !!!!! البته یه چیزی هم بگم بالا رفتن از م...
8 مرداد 1391

نه ماهگی خانوم طلا

عسل مامان سلام سلام به روی ماه نازگلکم که امروز یعنی کمتر از یه ساعت پیش 9 ماه تموم شد هورااااااااااااااااااااااااا دخترم داره هر روز بزگتر و بزرگتر میشه و هر روز یه کار جدید - نیایش مامان باید منو ببخشی که به یه کارت حواسم نبود از خیلی وقت پیشا شاید 3-4 هفته ای میشه که دستت رو یه جور خاصی تکون میدادی و من اصلاً فکر نمیکردم منظور خاصی داشته باشی .نگو که بای بای یادگرفتی ماشالا عسلکم .فردای جشن دندونی خاله و هستی اومده بودن خونه ما موقع رفتن بهت گفتم بای بای کن همونطوری دستت رو تکون دادی باباجون هم حسابی ذوق کرده بود . جالبیش اینه که با همه بای بای میکنی اِلا من ! خونه مامان جون هم که هستیم وقتی میگیم بای بای زود برمیگردی درو نگ...
21 تير 1391

جشن دندونی

نیایش عسلی سلام صبحت بخیر دسته گل مامان عزیزکم خواستم برات بگم دیروز موفق شدم جشن دندونی شما رو برگزار کنم. خدارو شکر خودت هم بااینکه دندون دوم هم در شُرُفِ جوونه  زدن هستش و شما بازم یه وقتایی بیتابی ولی خیلی خوب همکاری کردی یعنی قبل از اومدن مهمونا لالا کردی و وقتی مهمونامون تشریف آوردن شما هم بیدار شدی و خیلی  سرحال و خوب بودی نازنین من .  از آش دندونی خودت هم که نوش جون میکردی و وقتی قاشق میذاشتم دهنت میگفتی هاااااام .خدارو شکر خوشمزه شده بود .البته اینم بگم که خودم تنهایی پخته بودمش .از کامی شرکت که نمیشه عکس گذاشت تووبلاگ - ولی چشم بزودی وبلاگت رو عکس بارون میکنم خانوم طلا.  راستی خوشگلم یه چیزی ...
17 تير 1391